❄️❤️جهــــان کوچــک مــن❤️❄️

❄️❤️جهــــان کوچــک مــن❤️❄️

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش -حافظ-
❄️❤️جهــــان کوچــک مــن❤️❄️

❄️❤️جهــــان کوچــک مــن❤️❄️

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش -حافظ-

روزها میگذرند و من هر روز......



روزهــــــــــا میگذرنـــــد
و من هر روز...
دنیا را بیشتر میشناسم،
عاقل تر می شوم
و محتاط تر... نمیدانم
شاید فقط ترسوتر میشوم... اما این را میدانم که...
دیگر کمتر رویا میبافم،
دیرتر آدمها را باور میکنم،
کمتر از زشتیها تعجب میکنم،
و
بیشتر احساساتم را نادیده میگیرم.

روزها میگذرند
و من هر روز
بیشتر از دنیای سادگی ام فاصله میگیرم...

از همه چی زود خسته میشیم....

.. من خیلی فکر کردم تا فهمیدم این رو!

 اینکه خسته میشیم، از همه چی! 

از تنهایی خسته میشیم و دوست داریم با کسی باشیم از با کسی بودن خسته میشیم. 

دوست داریم تنها باشیم،از کار کردن خسته میشیم و دوست داریم استراحت کنیم،

 اما حتی از استراحت کردنم خسته میشیم و دوست داریم کاری کنیم. 

از داشتن، نداشتن،

 بودن، نبودن،

 خواستنن، نخواستن.. 

از همه چی زود خسته میشیم.

 من خیلی فکر کردم تا این ها رو فهمیدم،اما دروغ چرا، 

من حتی از فهمیدنم خسته شدم. 




«کتابفروشی خیابان بیست و یکم شرقی» از "روزبه معین"

در کشور من ارزش انسان به نقاب است..




گر تن بدهی ،دل ندهی ،کار خراب است...

چون خوردن نوشابه که در جام شراب است...

گر دل بدهی ،تن ندهی باز خراب است...
این بار نه جام است و نه نوشابه، سراب است...

اینجا به تو از عشق و وفا هیچ نگویند...
چون دغدغه ی مردم این شهر حجاب است...

تن را بدهی ،دل ندهی فرق ندارد...
یک آیه بخوانند، گناه تو ثواب است...

ای کاش که دلقک شده بودم نه که شاعر...
در کشور من ارزش انسان به نقاب است...




مهدی مختار زاده

با دِلَت حسرت هم صحبتی‌ام هست، ولی .....


من که در تنگ برای تو تماشا دارم با چه رویی بنویسم غم دریا دارم؟
 دل پر از شوق رهایی ست، ولی ممکن نیست به زبان آورم آن را که تمنا دارم چیستم؟! 
خاطره زخم فراموش شده لب اگر باز کنم با تو سخن‌ها دارم
 با دِلَت حسرت هم صحبتی‌ام هست، ولی سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟ 
چیزی از عمر نمانده است، ولی می خواهم خانه ای را که فرو ریخته بر پا دارم





 فاضل نظری 

آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست ...




گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست    
دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست

حاصل خیره در آینه شدن‌ها آیا               
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!

بی‌سبب تا لب دریا مکشان قایق را         
قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست

آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد             
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست

آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست       
حال وقتی به لب پنجره می‌آیی نیست

خواستم با غم عشقش بنویسم شعری            
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست

فاضل نظری